اشاره: متن زیر بخشهایی از رسالهی مهم «جماع العلم» امام شافعی –رحمة‌الله علیه– است که در قالب مناظرهی وی با پارهای از علمای معاصرش، گزارش ارزشمندی از زمانه و زمینهی امام شافعی ـ انتهای قرن دوم و ابتدای قرن سوم هجری ـ ارائه میدهد؛ زمان‌های توأم با سیّالیّت‌ فقه و کلام و... و پیش از تثبیت و تصلب‌ گرایشهای ارتودوکسی

 

[امام شافعی به مخالف عقیدتی‌اش می‌گوید:] فقیه‌ترینِ افراد از دیدگاه من و بیشتر مردم، پیروترین آن‌ها‌ از حدیث است. در حالیکه فقیه‌ترین افراد نزد شما، جاهل‌ترینِ آن‌ها به حدیث است؛ زیرا جهل از دیدگاه تو، معادل پذیرش خبر واحد است! چنانکه بیشترین چیزی که مردم به سبب آن نیازمند فقها هستند و با آن سنجه، فقها را بر یکدیگر تفضیل می‌دهند، همین [پذیرش] خبر واحد است؛ در حالی که کسی که در این زمینه [کاملاً] عدل و انصاف ورزد در دنیا وجود ندارد!

[مخالف امام شافعی] می‌گوید: چگونه چنین کسی وجود ندارد؟

همان شخص [= مخالف امام شافعی] یا بعضی از افراد حاضر با او میگویند: همانا من در این مورد [= یافتن فقیه عادل یا منصف] به کسی نظر دارم که اهل حدیث، فقاهت وی را گواهی می‌دهند.

[امام شافعی می‌گوید] من گفتم: در تمام سرزمین‌ها کسانی با همین ویژگی [که تو می‌گویی] وجود دارند که گروهی آنان را دور از فقاهت می‌دانند و به جهل منسوب می‌کنند، یا اینکه جایز نمی‌دانند چنین شخصی فتوا دهد و نیز برای احدی نیز جایز نمی‌دانند که سخن وی را بپذیرد. و من چنددستگی اهالی تمام سرزمین‌ها را دربارهی این افراد و غیر آن‌ها دانستم [= دانستم که اهالی هیچ سرزمینی درباره‌ی اینکه چه کسی فقیه عادل مجاز به فتوا است و چه کسی نیست، متّفق‌القول نیستند:]

پس دانستیم که گروهی از اهالی مکّه‌ تقریباً با سخن عطاء [بن ابی رباح] مخالفتی ندارند و گروهی دیگرشان سخن دیگران را بر سخن وی برتری می‌دهند. سپس زَنجی بن خالد در مکه فتوا داد و بعضی او را در فقاهت مقدّم‌ می‌شمرند و گروهی نیز به سخن سعید بن سالم متمایل هستند. و اصحاب هر کدام از این دو فقیه، طرف دیگر را ضعیف می‌دانند و از قصد تجاوز می‌کنند. [= دچار افراط می‌شوند]

و دانستم که اهالی مدینه سعید بن مسیّب را [بر سایر فقها] مقدّم‌ می‌داشتند و سپس بعضی سخنانش را ترک کردند. سپس در دوران ما، مالک [بن انس] ظهور کرد که بسیاری از اهالی مدینه او را [بر دیگر فقها] مقدم می‌دانند و دیگران در تضعیف مذاهب مالک [و اصحابش]، زیاده‌روی می‌کنند. من ابن ابی الزناد را دیدم که از قصد [= حد اعتدال] در ذم مذاهب مالک [و اصحابش] تجاوز می‌کرد. و مغیرة [بن عبدالرحمن بن الحرث] و ابن ابی حازم و الدَّراوَردی را دیدم که از مذاهب مالک [و اصحابش] خارج می‌شوند و کسانی را دیدم که اینان [= خارج شوندگان از مذهب مالک و اصحابش] را ذم می‌کنند.

و در کوفه گروهی را دیدم که به سخن ابن ابی لَیلیٰ گرایش دارند و مذاهب [قاضی] ابویوسف [و اصحابش] را ذم می‌کنند. و دیگران [را دیدم] که به سخن [قاضی ابویوسف] گرایش دارند و مذاهب ابن ابی لیلی [و اصحابش] و هر آن‌کس‌ که مخالف ابویوسف است را ذم می‌کنند و دیگرانی [را دیدم] که به سخن [سُفیان] الثَّوری مایل هستند و دیگرانی [را دیدم که] به سخن الحسن بن صالح.

و شبیه به توصیف آنچه درباره‌ی چنددستگی اهالی سرزمینهایی که دیدم، از غیرِ سرزمین‌هایی که توصیف کردم نیز به من رسید.

و اهالی مکّه‌ را دیدم که مایل به برتری علم عطاء [بن ابی رباح] بر سایر تابعین هستند و بعضی اهالی عراق را دیدم که مایل به برتری ابراهیم نخعی [بر سایرین] هستند.

سپس چه‌بسا تمام این قبیل افرادی که ملازم خود را [بر دیگران] مقدّم‌ دانسته است، در مباینت بین ملازمش و فلان کسی که سایر اهالی شهرها بر وی مقدّم‌ دانسته‌اند، زیاده‌روی کند.

و هکذا اینان را دیدیم که در مورد علمایی که خودشان برگزیدند ـ و ما محضر آن علما را درک کردیم ـ چنین رویّه‌ای داشتند.

بنابراین اهالی سرزمین‌ها، تا این حد اختلاف دارند و من از بعضی از آن‌هایی که فتوا می‌دهند‌ شنیدم که سوگند می‌خورند: جایز نیست فلانی به علت نقص عقل و جهالتش فتوا دهد! و جایز نیست که فلانی ـ یعنی شخص دیگری از اهل علم ـ ساکت باشد [و فتوا ندهد]! و اهالی شهرهایی را دیدم که می‌گویند: جایز نیست ـ به علت جهلش ـ از فلان کس استفتا شود! و منظور همان کسی بود که دیگران می‌پنداشتند جایز نیست ـ به سبب فضل علم و عقلش ـ ساکت باشد [و فتوا ندهد]!!

سپس [رویکرد] اهالی تمام شهرها را دربارهی علمای معاصرشان همین‌گونه یافتم.

 

منبع: محمد بن ادریس الشافعي، جِماع العلم، تعلیق و تحقیق: احمد محمد شاکر، صص59 ـ64

 * گفتنی است به جهت تدقیق بیشتر ترجمه، علاوه بر متن عربی جماع العلم، از ترجمهی انگلیسی این کتاب به قلم خانم د.